-
یاد
شنبه 18 خردادماه سال 1398 01:36
یه باربه یه دوست عزیزی که خیلی سیگار می کشید گفتم نکش! همون موقع تازه پیپ اش رو چاق کرد و بعد از یک دم عمیق وقتی دودش رو از ماشین بیرون می داد گفت: خدایا! این دود رو از ما نگیر! حالا هم یه حسی سراغ انگشتام اومده، دلم می خواد بنویسم. خدایا این نوشتن رو از ما نگیر (چه ارتباطی برقرار کردم!)
-
دوست
شنبه 18 خردادماه سال 1398 01:32
امشب داشتم درباره ی دوست می نوشتم. گفتم تعداد دوستانم خیلی کم شده... بعد رفتم به گذشته و به دوران کارشناسی، گندتربن دوران. دو تا عتیقه ی از خدا بی خبر چقدر اذیتم کردن. چقدر تنهایی بهم دادن. من نمی خواستم تنها باشم اما اون ها این کارو کردن. قبل از اینکه بنویسم توی فکرم بود کامل روایت کنم همه چیز رو، اما الان نظطرم...
-
فراموشی
پنجشنبه 2 خردادماه سال 1398 08:42
مدتی بود به وبلاگ سر نزده بودم، اسم رمز و همه چی رو فراموش کرده بودم. امروز پنج شنبه است. دلم می خواد بعد از ناهار برم کتابخونه اما تا ظهر بیشتر باز نیست:( دیشب بعد ازیک گفتگوی تلفنی دل درد شدیدی گرفتم. مشخصا از فشار اعصاب بود. نمی دونم چرا بدنم انقدر مورد حمله های عصبی قرار می گیره. امروز روزه نگرفتم و با احساس گناه...
-
آقای همکار
پنجشنبه 8 فروردینماه سال 1398 00:11
خدایا کمکم کن خراب نکنم
-
لاغری
یکشنبه 4 فروردینماه سال 1398 20:59
یه کمی دارم به وزن ایده آل نزدیک می شم اما بیشتر از وزن دنبال تغییر سایزم.
-
مشکلات
یکشنبه 4 فروردینماه سال 1398 01:39
از بس درباره مشکلات توی وبلاگم نوشتم وقتی صفحه ی ورود رو باز می کنم ناخودآگاه حس می کنم باید از یه چیزی ناله کنم. خب: من چون از سرویس بیرون اومدم، نمی دونستم راننده قراره از اونها کرایه اضافه تر بگیره. فکر کنم خودشونم نمی دونستن. ولی هیچکس اصراری نکرد ختی نظر نداد و حرف هم نزد. تا اینکه راننده اومد در خونه و با بابام...
-
عید
پنجشنبه 1 فروردینماه سال 1398 19:18
یکی از نامه های ساعدی به طاهره اش: طاهره طاهره طاهره طاهره طاهره طاهره طاهره طاهره طاهره طاهره طاهره طاهره طاهره طاهره طاهره طاهره طاهره طاهره طاهره طاهره طاهره طاهره طاهره طاهره طاهره طاهره طاهره طاهره طاهره طاهره طاهره طاهره طاهره طاهره طاهره طاهره طاهره طاهره طاهره طاهره طاهره طاهره طاهره طاهره طاهره طاهره طاهره...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 28 اسفندماه سال 1397 22:43
کتاب های نخوانده را حتما بخوانم. انسان ها هر اندازه فکر کنند خوبند به همان اندازه کارهای خوب انجام می دهند. از راه تقویت وارد شوید....
-
تصمیم
دوشنبه 27 اسفندماه سال 1397 19:18
بالاخره سرویس رو ترک کردم نمی دونم آینده تصمیمم چیه، اما امیدوارم خیر باشه. دیروز آخرین روز مدرسه در سال ۹۷ بود. زنگ آخر مدیرمون همه مون رو جمع کرد و همگی مشسغول صحبت بودیم بعد اشساره کرد به آقای همکار و آقای ورزش و من، گفت امیدوارم که در سال جدید شما مجردها فکری کنید و متاهل بشید زودتر، دست بجنبونید دیگه و منظورش من...
-
اقای همکار
جمعه 24 اسفندماه سال 1397 01:49
به نیت ایشون فال گرفتم اومد: تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز.
-
چراغ
جمعه 24 اسفندماه سال 1397 01:48
میگن گذشته چراغ راه آینده است راست گفتن. امشب بعد از اینکه سر نماز دعا کرذم خدا شر راننده رو از من دفع کنه و بعد برای حاجات خصوصی دیگم دعا کردم رفتم کمی کمک مامان کنم. فکرم خیلی درگیر بود خیلی. همش به این فکر می کردم که چقدر راننده تنهایی مو به رخم می کشه. خیلی فکر کردم به دوستانی که پشتم رو خالی می کنن نمی دونم پشت...
-
تجربه
چهارشنبه 22 اسفندماه سال 1397 15:56
به کسی که در برابرتو فرصت هاشو از دست داده هرگز فرصت نده. مخصوصا کسی که حماقت خودش رو بهت ثابت کرده.
-
احساس
دوشنبه 20 اسفندماه سال 1397 17:08
امروز یکی از بچه ها خودکار جادویی آورده بود. بی رنگه و باهاش که می نویسی نور مخصوص بالای خودکار رو می ندازی بعد نوشته دیده میشه. کف دستم نوشتم :أنا أطلبک. خواهان کسی بودن بهتره یا أنا أحبک؟ ...نمی دونم. گفتم من هم کف دستش می نویسم همین رو . رفتم دفتر خودکار رو هم بردم، او هم نشسته بود من هم هیچ کاری نکردم و خودکار را...
-
أه
یکشنبه 19 اسفندماه سال 1397 17:08
گفتم که حس می کنم مشکلاتم همون مشکلات سابق هستند، واقعا هم همونه. من تا بوده سر ارتباطم با آدم ها مشکل داشتم و دارم. من توی محیط مدرسه خونه و کلاس خودم خیلی خوبم. واقعا خوب. اما توی سرویس و توی مهمونی ها نه، حس می کنم برای ادم های اون جا ارزشی ندارم، حس تو خالی بودن و رو هوا بودن بهم دست میده. خوبیش اینه که فقط دو...
-
اخلاق
شنبه 18 اسفندماه سال 1397 21:36
یه مدته اخلاقم بد شده، خیلی زود ناراحت می شم همش گارد می گیرم. همش انگشت اتهامم سمت دیگرانه می گم چرا فلانی باید اینطور و اونطور رفتار کنه؟ همه باید به من احترام بذارن. چون من دارم به همه احترام می گذارم. ولی این قاعده به کل غلطه! خوش به حال اون هایی که می تونن با رفتارشون به دیگران بفهمونن که ازشون ناراحتن.
-
خستگی
جمعه 17 اسفندماه سال 1397 18:05
دلم می خواد فقط بخوابم حوصله ی یک هفته ی جدید رو ندارم. درس و مدرسه و ... از طرفی آقای همکارِ بیشعور
-
ترس
چهارشنبه 15 اسفندماه سال 1397 19:37
دوستی امروز حرف قشنگی زد گفت: نترس از تموم شدن رابطه.
-
تجربه۲
چهارشنبه 15 اسفندماه سال 1397 17:19
این احساسِ مظلوم بودن و توهم مورد سوء استفاده قرار گرفتن رو از خودت دور کن خواهشا. از اول قاطعانه برخورد کن تا این احساس بهت دست نده، اگرم حسش کردی مثل همیشه گفتگو کن.
-
تجربه
چهارشنبه 15 اسفندماه سال 1397 17:17
یادت باشه بخاطر سیستم عامل گشادی نرفتی دانشگاه و سر کلاس حضور پیدا نکردی! البته اون که مهم نبود ولی خب این که همش ذستت دراز باشه بقیه کمکت کنن هم که نشد زندگی!! تا کی وابسته به حضور دیگری؟
-
رابطه
چهارشنبه 15 اسفندماه سال 1397 15:10
درباره خودم به این نتیجه رسیدم که رابطه های نصفه و نیمه رو کش نمی دم، قشنگ از بیخ و بن تمومش می کنم!!
-
ضامن
چهارشنبه 15 اسفندماه سال 1397 14:48
همون دپوستی که گفتم قرار بود ضامن هم بشیم، بالاخره به هم خورد. از اولش نه من دلم بود نه اون . من خیلی حساس و به قول خودمون عارعاری هستم، یعنی کسر شأنم می دونم اگر کسی فلان طور رفتار کنه و من دوباره به این شخص رو بزنم. این وام اصلش این جور شد که مدیرمون اسم هامون رو نوشت گفت قرعه کشی می کنن به اسم هر کی در اومد. منم از...
-
برزخ
سهشنبه 14 اسفندماه سال 1397 23:43
نمی دونم کجا خوندم، اما نوشته بود در روز قیامت انقدرکه طول می کشه و همه در انتظارن، عده ای می گکن کاش مشخص می شد ختی اگر جهنم باشه. یعنی فقط از شر این وضعیت بلاتکلیفی رها شه حتی اگر بدونه بعدش عذاب هست. حکایت حال من شده. از برزخ بیرون آمدم. فهمیدم چه مرگش بوده عتیقه، راحت شدم. انگار سنگینی یک علامت سوال بزرگ رو دیگه...
-
آقای همکار
سهشنبه 14 اسفندماه سال 1397 22:51
الان یادم اومد. منو بگو چقدر ساده ام. چند روز پیش داهل آبدارخونه بودیم. منو آقای همکار و یکی دیگه. بعد گوشیش زنگ خورد و نگاه کرد به من و گفت: یعنی کیه؟ بعد جواب دادم گفت آقای رمضانی سلام! خوبین؟ و کلی تعریف کرد و آخرشم گفت دوست دارم و خداحافظ. من چه زودباور کردم گفتم چه جالب! یعنی پسرها به هم ازین حرفا می زنن؟ چه...
-
ضامن
دوشنبه 13 اسفندماه سال 1397 23:00
می خوام ضامن همکارم که دوستم هم هست بشم ، واقعیت بهش اطمینان ندارم اما چاره ای هم نیست چون اونم میخواد ضامن من بشه. ولی من کجا اون کجا. انقدر زرنگه به قول قدیمی ها ده تا زن رو می بره لب چشمه و تشنه بر می گردونه
-
دل
دوشنبه 13 اسفندماه سال 1397 22:55
برای پروفایلش عکس لاو و شعر عاشقانه گذاشته آقای همکار. چرا ؟ این برزخ کی تموم میشه؟
-
مقصد
یکشنبه 12 اسفندماه سال 1397 20:57
خدایا کمکم کن از این مسئولیت به خوبی ( خوب) بر بیام.
-
بازگشت
شنبه 11 اسفندماه سال 1397 23:48
دوباره دلم می خواد تلگرام رو پاک کنم. دوباره افسار زندگی از دستم گریخت.
-
فهم
شنبه 11 اسفندماه سال 1397 00:54
وقتی تازه است می فهمم که نباید دل بندم گفتگوی تازه همیشه نوید این رو می ده که رها کن. اما مدتی که کذشت، حریص می شم به بودنش. اینه داستان دلداگی ما
-
اثر
جمعه 10 اسفندماه سال 1397 17:25
دارم به تاثیرها فکر می کنم. از افراد و از کتابها و متن هایی که تاثیر پذیرفتم. مخصوصا وبلاگ نویسی خیلی کمکم می کنه که بدونم قبل ترها چه چیزهایی در زندگیم بوده. مشخصسا از تاثیرات مسخره ای که گرفتم بیزارم. من هم مثل هر شخص دیگه ای خواهان دیده شدن و مورد توجه قرار گرفتن هستم، اما گاهی حس می کنم این خواستن از حد شعورم پیشی...
-
آینه ی جهان نما
پنجشنبه 9 اسفندماه سال 1397 08:32
مطمئنم یک روزی در آینده به استیصال این روزهام می خندم. گریزی نیست، چه می توان کرد؟ اینکه غرور رو کنار بگذارم پیام بدم ؟ یا به قول آقای مشاور کم محلی کنم بیاد سمتم، والا من کم محلی هم کردم نیومد. فقط شب یلدا نمی دونم چی شد یهو محبتش گل کرد و اون وقت پیام دادنش شروع شد و به اندازه عمر یک ستاره ی دنبال دار، شروع شد و...