چگـونـه مـی تـوان بـه تـاول هـای پـا گـفـت
تمـام مسیـر طـی شـده ...
اشتبـاه بـود !
آینه از دست باربران افتاد
و چهره تو که در آینه جا مانده بود
تکه تکه شد
چشمت را
دختر همسایه برداشت و فرار کرد...
ما
در اثاث کشی تو را از دست دادیم!
رسول یونان
بر دیوار آهکی
اسم تو را با ذغال نوشتم
و بعد
یک کشتی کشیدم
ماهیان را ردیف کردم
اما کشتی تو را بر داشت و برد
تف انداختم روی آبی ها
دریاها را پاک کردم
خراب کردم
رسول یونان