سکـــــــــــــــــــــــــــــــوت
سکـــــــــــــــــــــــــــــــوت

سکـــــــــــــــــــــــــــــــوت

توضیحات ندارد.

نبودنم

چقدر دلم یکهو گرفت



حوصله ی هیچی رو ندارم
حتی خودم



دلم میخواد فقط برم بشینم پشت پنجره و ب آسمون ابری ک ازش نه برف می باره   نه بارون خیره شم...
و شکیلا گوش بدم... واصلا سکوت گوش بدم...


فقط میخوام یک لحظه نباشم

دست هایش

دست هایش چه عجیبند ، اصلا خودشان یک پا جادو گرند!

بی آنکه حتی بفهمی پشت گردنت ، جلوی چشمانت ، راه دهانت را می بندد

و تو باز هم بی آنکه حتی بخواهی تسلیم می شوی....او با دست هایش هی می رود جلوتر ، می رود بالا....بالاتر....

دست هایش جاد. گرند! لامصب متن را بالا کشید!



 

تراوش هایی از...

نمی دانم

شاید دلیل اینکه حرفی برای گفتن نداری

حضور همیشه ی من باشد

من ک همیشه / هر لحظه حاضرم

[سراپا چشم/سراپا گوش]

شاید اگر گاهی نباشم

دل تنگم شوی

و من بیشتر نبودنم را طول می دادم

/دنبالم می گشتی

و بیشتر دوستم داشتی

وقتی حس کردی ک نیستم


آری...../

اما نبودن دل می خواست

ک من نداشتم!




(شعر خودم بود)

سوز

سوز

دلم می سوزد برای زمستان

که سرفه می شود

توی سینه ام

و ریشه می کند زیر شال و کلاه سبز

و جیب های قرمز بافتنی ام

دلم می سوزد

برای برفی که نمی بارد

درختان لختی که سفید نمی شوند

و اخباری که اعلام نمی کند



: فردا تعطیل است!




چترم میشوی چترت میشوم یادت میرود یادم نمی رود.... مشکل اینجاست.