سکـــــــــــــــــــــــــــــــوت
سکـــــــــــــــــــــــــــــــوت

سکـــــــــــــــــــــــــــــــوت

توضیحات ندارد.

اونایی ک تند تند شارژ می کنن نخونن

سلام
تا حالا شده یه مدتی بی شارژ بمونید؟
اگه نشده لطفا ادامه مطلبو نخونین!


من خودم خ بترکونم خ طاقت بیارم یه هفته بی شارژم ک تاحالا بیشتر از 7 روز نشده اونم شارژ ب اندازه تک داشتم اگه کلا شارژم تموم شه ک نتونم حتی بزنگم ب 2 روزم نکشیده!حالا اصلا این حرفا هیچ مهم نیستند...


آدم وقتی شارژ نداره مثل فریادی در پشت شیشه است

مثل کسی ک فریاد بزند با دهان بسته



شاید اصلا نتونید درک کنید ک اصلا هم مهم نیست

فقط دیدید بعضی وقتا توی موقعیت هایی قرار می یرید ک انگار شارژتون تموم شده باشه یهو دهانتون بسته میشه...نه اینکه حرفی برای گفتن نباشه نه!

دهانی برای بازگو کردنش نیست

نمی دونم چرا و چطور این اتفاق می افته اما هیچ خوشایند نیست...


چند عدد تنسان هستن ک دور بر من وجود دارند و من هر بار ک می بینمشون اینطوری میشم...




جادوگرند!

والا!




۴ دیفاری!

اینجا چ حس خوبی دارد بهم می دهد

مثل این است ک کلید انداخته ام ب در خانه ی کوچکم ک گاهی به ش سر می زنم

خانه ای ک آن طرف دیگر شهر ساخته ام...

کلید ها را می زنم نور می تابد درون خانه ی کوچک مجازی ام ک ب اندازه ی احساساتم حقیقت دارد...احساسات خ واقعیت دارند و خ بزرگند و من هر چه هم بگویم ک دلم چقدر برای همسایه هایم تنگ می شود کم گفتم...



باید بگویم سکوت را تمرین می کنم.یک حس خنکی به ت میده...مث وقتی ک داری تند تند حرف می زنی بعد یهو سکوت می کنی بین حرفات تا نفس بگیری تا بتوانی بقیه اش را بگویی   من الآن کمی نزدیک تر ب همان آن طرف بقیه هستم...


لینک نوشت : برای دوستانی ک تمایلی ندارند ما را لینک کنند اما در جعبه لینک شان حضور داریم باید بگویم ک راحت باشند حذف مان کنند....حذفشان نخواهیم کرد....حداقل تا اطلاع ثانوی


ــ ـــ ـــ

مهم هم نیست




بگذریمـــــــــــ



.ـ  .ـ   .ـ . ـ

نبودنم

چقدر دلم یکهو گرفت



حوصله ی هیچی رو ندارم
حتی خودم



دلم میخواد فقط برم بشینم پشت پنجره و ب آسمون ابری ک ازش نه برف می باره   نه بارون خیره شم...
و شکیلا گوش بدم... واصلا سکوت گوش بدم...


فقط میخوام یک لحظه نباشم

دست هایش

دست هایش چه عجیبند ، اصلا خودشان یک پا جادو گرند!

بی آنکه حتی بفهمی پشت گردنت ، جلوی چشمانت ، راه دهانت را می بندد

و تو باز هم بی آنکه حتی بخواهی تسلیم می شوی....او با دست هایش هی می رود جلوتر ، می رود بالا....بالاتر....

دست هایش جاد. گرند! لامصب متن را بالا کشید!