یکی از دوستانم می گفت اگر ب ساعت نگاه کردی و دیدی هر سه تا عقربش روی همه اینو بدون ک کسی ک دوستش داری اون لحظه ب یادت بوده
گاهی ب ساعت نگاه می کنم...حالا یا واقعی یا تصادفی هر س تا عقربه روی همه...
..
..
فقط لبخند می زنم بی آنکه بخواهم فکر کنم تو...
ب ساعت نگاه می کنم...ب ثانیه ها لبخند می زنم
اینجا چ حس خوبی دارد بهم می دهد
مثل این است ک کلید انداخته ام ب در خانه ی کوچکم ک گاهی به ش سر می زنم
خانه ای ک آن طرف دیگر شهر ساخته ام...
کلید ها را می زنم نور می تابد درون خانه ی کوچک مجازی ام ک ب اندازه ی احساساتم حقیقت دارد...احساسات خ واقعیت دارند و خ بزرگند و من هر چه هم بگویم ک دلم چقدر برای همسایه هایم تنگ می شود کم گفتم...
باید بگویم سکوت را تمرین می کنم.یک حس خنکی به ت میده...مث وقتی ک داری تند تند حرف می زنی بعد یهو سکوت می کنی بین حرفات تا نفس بگیری تا بتوانی بقیه اش را بگویی من الآن کمی نزدیک تر ب همان آن طرف بقیه هستم...
لینک نوشت : برای دوستانی ک تمایلی ندارند ما را لینک کنند اما در جعبه لینک شان حضور داریم باید بگویم ک راحت باشند حذف مان کنند....حذفشان نخواهیم کرد....حداقل تا اطلاع ثانوی