سکـــــــــــــــــــــــــــــــوت
سکـــــــــــــــــــــــــــــــوت

سکـــــــــــــــــــــــــــــــوت

توضیحات ندارد.

کنکورررررررررررر

سلام سلاااااااااامــــــــ !

آخی!

چقدر باهاتون حرف نزدمــــــــ !

دلم برای وبلاگمم خ تنگ شده بود! این چند وقت توی قرنطینه بودم اسّاسیــــــ  !

دیروز رو بهتون بگم!

نه! دیشبش رو بذار بگم...اون روز از بعد از ظهرش زده شد تو حالم...البته اون جریانه خ هم مهم نبود اما من نمی دونم چم شده بود حوصله ی هیچی رو نداشتم...حتی خودمـــ ! بغض کرده بودم دلم می خواست گریه کنم الکیــــ   !

میگن اصولا نزدیکای کنکور آدم ب زمین و زمان گیر میده من باورم نمیشد! اما شد!هیچی دیگه شبش با کلی گریه کردن خوابم برد البته قرص هم خوردم تا زودتر بخوابم و صبحشم ک یه کم دیگه درس خوندم و دیگه جمعش کردم . حاضر شدم....ساعت 2 مثلا "درهای سالن بسته خواهدشد"!ما هم تند تند خودمون رو نیم ساعت قبلش رسوندیم...دیدیم نه بابا تا ساعت3 هنوزم دفترچه هامون رو بهمون تحویل نداده بودن!....منم دلشوره!

اینو بگم...کلی خوراکی برداشته بودم گذاشته بودم توی یه نایلون سفید هر کی می دید خندش می گرفت...ب دوستامم گفتم من اگه اینا رو تا ته نخوردم!بعد رفتیم داخل سالن می گشتن مون خانومه یه چپی انداخت بهم و وقتی من داشتم می رفتم پشت سرم نمی دونم چی گفت ک من اصلا اهمیت ندادم!

اتفاقا خ سریع صندلی مو پیدا کردم و اتفاقا خ هم جلوی در بودم و توی چشم! با اون پلاستیک پر از خوراکی!

تا بیان همه رو بگردن و همه بیان و این حرفا!ما هم نشسته بودیم و از دیدن در و دیوار لذت می بردیم!ی دختره داد زد :من تشنمه! گفتم : من بطری آب دارم می خواین؟ نگاه کرد ب آذوقه ام گفت:اینو! اومدی اینجا بخوری؟

گفتم:آره ! اردوئه!!!هه هه هه

گفت:انقدر استرس دارم ک هیچی از گلوم پایین نمی ره!

گفتم:در هر صورت من مجهزم هر چی خواستی بگو....

دیگه بالاخره دفترچه ها رو انداختن رو زمین اون آقایی ک پشت بلندگو بود خ مسخره حرف می زد....:داوطلبان گرامی! دفترچه هارا از زوی زمین بردارید!

بعد از دو ساعت.... : داوطلبان گرامی ! شروع کنید! یهو همه زدیم زیر خنده!  من ک زبان رو اصلا نزدم...چون هم زبانم خوب نیست هم اصلا برای یاد گیریش خ زمان نذاشته بودم دیگه زدم صفحه ی بعد و از "آلودگی"شروع کردم....مث خنگ ها اصلا حواسم نبود!از تست شماره ی 1 شروع کرده بودم یهو دیدم سوالم شماره31- چ اشتباه بزرگی رو داشتم مرتکب می شدم!می خواستم ج تست های آلودگی رو توی جای خالی تست های زبان بزنم!!!!شرمنده!


و زدم صفحه ی بعد دیدم هه!تموم شد!وبعد دست بردم توی آذوقه ام و یک عدد کیک اساسی خوردیم ب همراه نوشیدنی!

جانی تازه در رگ های مان دمیدن گرفت  و بعد برگشتم دوباره از اول تست هامو زدم . کنترل کردم ببینم خُل بازی در نیاوردم دوباره دیگه خسته شدم وبلند شدم و.....

دیگه الآن هم ک در خدمت شما هستیم!

یاه یاه!

دل تنگ...

دلم برای دوران دبیرستانم یه عالمه تنگ شده!!!!!!!!!!

بخصوص برای فهیمه و محدثه ما بهش می گفتیم:موسسه!

انقدر دل تنگ اون روزام ک اصن نمی دونم چ کار کنم؟

من همون فهی و محدثه سابق رو دلم می خواد

الان همه مون فرق کردیم...

خیلی هم!


خداحافظ همین حالا

سلام

خدمت همه ی دوستان عزیز

بچه های عزیزم...حالتون خوفه؟؟؟

برم سر اصل مطلب

"ما داریم از فضای مجازی می رویم"!!!

جا داره از دوستای عزیزم:


الی خانوم گل ک خ دوسش دارم خدا حافظی کنم امیدوارم دررررس بخونی دقیقا مث خودم!...امیدوارم موفق باشی عزیزدلم.

فسیل جون ک خودم اسمشو گذاشتم:پرستو!!!امیدوارم خوشبخت باشی و زودتر از دست خرید جهیزیه راحت شی...عروسیت منو دعوت کن!

زینب عزیز ک اونم از فضای مجازی سفر کرد...

بی کران خانوم ک کلا بی خبر گذاشت و رفت...

آقایون:

مسعودعزیز !ک حدود یک سالی میشه ک با هم آشنا هستیم و از دوستای خ خ خوبی برام بوده و هست.امیدوارم در شهر اراک بهت خوش بگذره... تند تند20بگیری و هیچ وقت دلت نگیره...ازت ممنونم.بخاطر همه ی مهربونی هات!

از اح سااان عزیزم ک خ خ بهم کمک می کنه، اونقدر ک هرجا ب مشکلی برمی خورم سریع یاد احسان می افتم و امیدوارم ک یک نفر هست ک می تونم رو کمکش حساب کنم.

احسان جون بخاطر همه ی محبت هات ازت ممنونم.ایشالا تو تمام مراحل زندگیت موفق باشی.

دیگه از بی ربط عزیز ک برای متن هام ارزش قائل می شد و همیشه از خوندن نظرهاش لذت می بردم...

دیگه............

کسی رو یادم نیست اگرهم کسی رو از قلم انداختم ب بزرگی خودش ببخشه...دوستون دارم زیــــــــــــــــــــــاااااااااااااااااااااااد...  


البته برای اطلاع رسانی از نتیجه کنکور حتما خبرتون می کنم یه وخ دیدید توی اخبار نفر اول رشته محیط زیست رو نشون داد   اسمش الهام بودم:   منم!

برام خ دعا کنید برای همه چی...

دلم براتون تنگ میشه خ خ زیاد

می آم به همه تون سر می زنم...  *



حال همه ما خوب است...

              ولی تو باور مکن.

                                                   

                    

                          بدرورد


په نه په

دیشب برای داداشم کاغذ دیواری درست کردم

بعدش همه ی مطالشو از نت گرفتم گفتم:اگه آقاتون بگه از کجا آوردی میگی از کجا؟

گفت میگم:از اینترنت

گفتم:اگه چیزی گفت چی؟

گفت :میگم په نه په!!!رفتم از زکریای رازی گرفتم!!!

عاشقشم ب مولا!!!اینم ک میبینید بنده براش درست کردم و دست خط خودمان میباشدددد.

مسخرگی!

سلام

رفتم بلاگفا یه .بلاگی بود با عنوان

؛ من و جاری و مادرشوهر؛

روزی ۲بار به روز کرده بود.بعضی وقتاهم در یک روز ۲ بار.اون وقت می دونید چقدر کامنت داشت؟؟؟؟

۱۰۰الی ۵۰تا!!!!!

همش هم چرت و پرت!!!

مادر شوهرم زنگ زد اینو گفت

من اینو گفتم

با شوهرم قهرم   الآن آشتی ام....

واقعا خ مسخرررررره اس!!!

من هر وقت متاهل شدم عمرا بیام مسائل خانوادگی ام رو بذارم جلوی چشم ملت!

بله          بله