خداوند! در گذر است انچه آنچه قدر و ارزشش را قسم یاد کرده ای...و در خسرانم که قدر و ارزش گذرش را ندانسته ام!
گذار در خویشم بی خویشم گذر کرد...و انگار هیچ هم عصرِ عصرِ خویش نبوده ام!اما خداوند چیزی هست که در واژه نامه ام "عشق" خوانده میشودانگار تنها با این واژه در گذر زمانم جاودانه می مانم. گاهی که تو را می خوانم عشق می شوم .الهی می شوم .ایمان می شوم و نیکوکارهم...با تو خسران و زیان از زمان و زمانه ام و عصر گذرم دور است...
من و زمان با هم سازگاریم و بر هم صبوریم...
کاستی کرده ام بر زمان انسانیتم می دانم...و مشق صبوری ام این بار نگارش راستی ست...تو نیز خداوند بر حق من ...چون همیشه صبور باش...صبور باش...ای نزدیک تر از...
خدا از من پرسید: دوست داری با من مصاحبه کنی؟
پاسخ دادم: اگر شما وقت داشته
باشید.
خدا لبخندی زد و پاسخ داد: زمان من ابدیت است، چه سؤالاتی در ذهن داری که
دوست داری از من بپرسی؟
من سؤال کردم: چه چیزی درآدمها شما را بیشتر متعجب می
کند؟
خدا جواب داد:
- اینکه از دوران کودکی خود خسته می شوند و عجله
دارند که زودتر بزرگ شوند و دوباره آرزوی این را دارند که روزی بچه شوند.
-
اینکه سلامتی خود را به خاطر بدست آوردن پول از دست می دهند و سپس پول خود را خرج
می کنند تا سلامتی از دست رفته را دوباره باز یابند.
-اینکه با نگرانی به آینده
فکر می کنند و حال خود را فراموش می کنند به گونه ای که نه در حال و نه در آینده
زندگی می کنند.
- اینکه به گونه ای زندگی می کنند که گویی هرگز نخواهند مرد و به
گونه ای می میرند که گویی هرگز نزیسته اند.
دست خدا دست مرا در بر گرفت و
مدتی به سکوت گذشت...
سپس من سؤال کردم: به عنوان پرودگار، دوست داری که بندگانت
چه درسهایی در زندگی بیاموزند؟
خدا پاسخ داد:
- اینکه یاد بگیرند نمی
توانند کسی را وادار کنند تا بدانها عشق بورزد. تنها کاری که می توانند انجام دهند
این است که اجازه دهند خود مورد عشق ورزیدن واقع شوند.
- اینکه یاد بگیرند که
خوب نیست خودشان را با دیگران مقایسه کنند.
- اینکه بخشش را با تمرین بخشیدن یاد
بگیرند.
- اینکه رنجش خاطر عزیزانشان تنها چند لحظه زمان می برد ولی ممکن است
سالیان سال زمان لازم باشد تا این زخمها التیام یابند.
- یاد بگیرند که فرد غنی
کسی نیست که بیشترین ها را دارد بلکه کسی است که نیازمند کمترین ها است.
- اینکه
یاد بگیرند کسانی هستند که آنها را مشتاقانه دوست دارند اما هنوز نمی دانند که
چگونه احساساتشان را بیان کنند یا نشان دهند.
- اینکه یاد بگیرند دو نفر می
توانند به یک چیز نگاه کنند و آن را متفاوت ببینند.
- اینکه یاد بگیرند کافی
نیست همدیگر را ببخشند بلکه باید خود را نیز ببخشند.
با افتادگی خطاب به خدا
گفتم: از وقتی که به من دادید سپاسگذارم، چیز دیگری هم هست که دوست داشته باشید
آنها بدانند؟
خدا لبخندی زد و گفت:
آدمی زاد هر چه انسان تر می شود
چشم به راه تر می شود.
این حقیقت زیبایی است که همواره می درخشد.
مبر از پینه ی پیشانی من
گمان بر رتبه ی عرفانی من
ز خاطر بردن ذکر سجود است
دلیل سجده ی طولانی من