معمولا از افرادی که بهتر از خودم هستند خیلی بدم میاد.
بهتر بودن شامل هر چیزی میشه ولی شدیدترینش اعتماد به نفسه!
***
یک روز همین پاییز امسال رفته بودم کتابخونه، دخترخانمی بودن که رفتارشون یه کم عجیب بود. مثلا با صدای بلند حرف می زد، خجالتی نبود، بی پروا بود.
اومد سر میز من گفت برگه بده! گفتم ندارم.
رفت سر همه میزها گفت برگه بده! تا بالاخره یکی بهش داد. ده دقیقه نگذشته بود اون برگه رو پر کرد و دوباره اومد یکی یکی سرمیزها که برگه بده!
مطمئن شدم مشکل داره.
اما شاید غیر قابل باور باشه که من حتی به بی پروایی این شخص هم غبطه خوردم!
من هرگز آدم ها را درک و هضم نمی کنم.
سر جنگ دارم با همه.
آمدم بنویسم. هم سرویسی هایم را دوست ندارم و درک شان نمی کمم
دیدم چقدر تکراری ست این حرف، از جمله همان مشکلاات سابقی ست تا کنون هم به قوت خودش باقی ست.
فکر می کنم که امروز خصوصی با مدیرم صحبت کنم.
از خودم و استراتژی هام دفاع کنم.
مثل شخصیت اون فیلم طوری برخورد کنم که انگار از ازل حق با من بوده!
امروز فیلم catch me if you can رو دیدم. انصافا ارزش دیدن و بیشتر از یک بار دیدن رو داره.
جدای از واقعی بودن داستان و هوش خارق العاده شخصیت فیلم، باور داشتن و البته کمی خُل بودن هم :)
من همیشه دوست داشتم در قالب یک نقشی خلاف شخصیت خودم فرو برم.
یعنی کسی که کم حرف نیست، خجالتی نیست، نظر دیگران و تاییدشون براش مهم نیست، کاری که فقط احساس کنه درسته رو در چشم بر هم زدن عملی کنه، بی اینکه دست پاچه باشه.
فوق العاده بود!
گفته بودم که خوندن وبلاگ قدیمم بهم نشون داد که مشکلاتم همون هایی هستند که بودند.
امروز به خاطر مسائل کاریم مجبور شدم مجدد وارد تلگرام بشم. نمی دونم چرا مدیرمون منو وارد گروه همکاران نمی کنه؟ ناراحت می شم.
اینو می خواستم بگم من معمولا تمرکز و وقت و دقتم به غیر از خودمه.
مثل همه ی آدم های دیگه.
وقتی خودم برای خودم باشم حالم خوبه، دور از همه یا با همه.
وقتی برای اهدافم فکر و برنامه ریزی می کنم.
حالم اون وقت ها خوبه، به دور از هر برچسبی.
امروز اقای سبیلیو اومد دم کلاسم گفت بچه هاتون خیلی نق نقو هستند، بهشون رو دادی.
گفتم این حرفها چیه؟ بچه ی کلاس اولی رو چکار کنم؟
انقدر درست عمل کردم که بچه هام دوست ندارن روز چهارشنبه برن خونه و می گن خانم کاش فردا هم مدرسه بود.
حالا رو ندم که از خودم فراری شون بدم؟