ری را!

حالا بیا برویم 

برویم پای هر پنجره 

روی هر دیوار و 

بر سنگ هر دامنه 

خطی از خوابِ دوستت‌دارمِ تنهایی را 

برای مردمان ساده بنویسیم 

مردمان ساده‌ی بی‌نصیبِ من 

هوای تازه می‌‌خواهند! 

ترانه‌ی روشن، تبسم بی‌سبب و 

اندکی حقیقتِ نزدیک به زندگی.

ری را!

یادت هست 

زیرِ طاقیِ بازار مسگران 

کبوتر بچه‌ی بی‌نشانی هی پَرپَر می‌زد 

ما راهمان را گُم کرده بودیم ری‌را! 

یادت هست 

من با چشمان تو 

اندوهِ آزادی هزار پرنده‌ی بی‌راه را 

گریسته بودم و تو نمی‌دانستی!

علی صالحی

.

آن چنان دلم گرفته است که...

گویی ضربان قلبم...چنگی به دل نمی زند

 

از : پرویز شاپور

راه فرار

سعی کن با همه چیز کنار بیایی !

فرار نکن

زمین به شکل احمقانه ای گـِـرد است !

 

از : رسول یونان

شعر از علی اسد اللهی

بی‌پرده
 
 
پیراهنم اگر نبود
دریا را
در چشم‌هایت می‌ریختم
دشت را...
جنگل را...
.
.
.
کسی
در چشم‌هایم
برای چشم‌هایم نگاه نکرد!
 
 پنجره‌گی کردم
و جهان هر بار
با دردی عمیق            از من گذشت