سکـــــــــــــــــــــــــــــــوت
سکـــــــــــــــــــــــــــــــوت

سکـــــــــــــــــــــــــــــــوت

توضیحات ندارد.

آقای همکار

الان یادم اومد.

منو بگو چقدر ساده ام.

چند روز پیش داهل آبدارخونه بودیم. منو آقای همکار و یکی دیگه.

بعد گوشیش زنگ خورد و نگاه کرد به من و گفت: یعنی کیه؟

بعد جواب دادم گفت آقای رمضانی سلام! خوبین؟

و کلی تعریف کرد و آخرشم گفت دوست دارم و خداحافظ.

من چه زودباور کردم گفتم چه جالب! یعنی پسرها به هم ازین حرفا می زنن؟ چه احساساتی..


حالا که می بینم عکس پروفایلشم عشق گذاشته، شب یلدا هم حرف عشق می زد احتمالا خواسته بگه عاشق کسی هستم. حالا که مثل پازل دارم همه چیز رو کنار هم می چینم می بینم اره، این قضیه بو داره و بوش هم اینه که آقای همکار دلداده ی کسی دیگه است!

آره، این همه بی محلی تنها یک دلیل داره اونم اینه که حواسش پیش کسی دیگه است.



ضامن

می خوام ضامن همکارم که دوستم هم هست بشم ، واقعیت بهش اطمینان ندارم

 اما چاره ای هم نیست چون اونم میخواد ضامن من بشه. ولی من کجا اون کجا.

انقدر زرنگه به قول قدیمی ها ده تا زن رو می بره لب چشمه و تشنه بر می گردونه

دل

برای پروفایلش عکس لاو و شعر عاشقانه گذاشته آقای همکار.

چرا ؟

این برزخ کی تموم میشه؟

مقصد

خدایا کمکم کن از این مسئولیت به خوبی ( خوب) بر بیام.

بازگشت

دوباره دلم می خواد تلگرام رو پاک کنم.

دوباره افسار زندگی از دستم گریخت.