سکـــــــــــــــــــــــــــــــوت
سکـــــــــــــــــــــــــــــــوت

سکـــــــــــــــــــــــــــــــوت

توضیحات ندارد.

شماره1

بسم الله الرحمن الرحیم

تصمیم گرفتم سفر کنم.راستش تصمیمش راحت بود و فکر به اینکه حالا چقدر بهم خوش میگذره و چقدر با آدمهای زیادی آشنا میشم

و ... ،همین فکر ها بیشتر هُلم می دادن به سمتی که برای خودم خیال کرده بودم. و این بود که فقط یه چمدون کوچیک برداشتم با

لباس و خوراکی و یه کم خرت و پرت دیگه.اومدم گوشی مو بردارم ک یهو دستمو پس کشیدم وگفتم:نه!این یکی نه.تنهایی حالش بیشتره.

حتی لپ تاپم رو که انقدر بهش وابسته ام و از خودم جداش نمی کردم حتی تو خواب!...با کلی ناراحتی گذاشتم توی کمد و درو قفل کردم.ازاونجا ک باید احتیاط رو رعایت می کردم بالاخره بعنوان یه خانوم تمام عیار یک عدد چاقوی ضامن دار هم برداشتم.

. رفتم به آیینه کوچک اتاقم دستمال کشیدم ک وقتییه روز برگشتم بتونم خودمو توش ببینم -از بین کرد و خاکها!-

و با اتاق کوچکم خداحافظی کردم و با پنجره هام و درو بستم.

*

باید مستقیم برم اونقدر مستقیم که تا برسم به یه دو راهی.

صبح تازه طلوع کرده بود و هنوز خنکای هوا رو حس می کردم ...

(ادامه دارد)

نظرات 1 + ارسال نظر
masoud جمعه 12 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 07:17 ب.ظ

elham to khobi dokhtare?
cihkar mikoni?koja miri?
elhaaaaaaaaam

مسعووووووووودجان!
کجا دارم برم من؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد