سکـــــــــــــــــــــــــــــــوت
سکـــــــــــــــــــــــــــــــوت

سکـــــــــــــــــــــــــــــــوت

توضیحات ندارد.

قرار

همه چیز از یک قرار شروع می شود
روی پل های عابر با هم آشنا می شویم
عاشق می شویم
و کفش های مان را به هم گره می زنیم:
روی پل های عابر
جایی بین زمین و آسمان.

بستگانی در همه ی پل های دنیا پیدا می کنیم
به دیدارشان نمی رویم
نامه ای برایشان نمی نویسیم
تلفن نمی کنیم
فقط تکیه می دهیم به نرده ها
و برای خیال پل هایشان در دور دست
دست تکان می دهیم.

برای هم داستان می گوییم
بچه ها از داستان موهای تو به روی پل می آیند
تابی از پل آویزان می کنیم
همین جا بازی خواهند کرد
همین جا بزرگ خواهند شد.

ما عابر پل های همیشه ایم
فقط
بخاطر یک قرار
اینجا را ترک خواهیم کرد...

شعر از:مهدی اکبرفر

وبلاگ

چقدر وبلاگم را دوست دارم

چقدر این خانه ی مجازی بهم آرامش می دهد...

چقدر خنک است...

چیزی شبیه....

این جا...همین ضلعی از خانه که من اشغالش کردم ، همین فرشی ک کتاب هایم را روی آن پخش کردم ،

و

 

خودم ....

این جا چقدر بوی نمناک زندگی می دهد...

پست!!!

با توام،با تو،خدا
یک کمی معجزه کن
چند تا دوست برایم بفرست
پاکتی از کلمه
جعبه ای از لبخند
نامه ای هم بفرست
***
کوچه های دل من
باز خلوت شده است
قبل از این که برسم
دوستی را بردند
یک نفر گفت به من
باز دیر آمده ای
دوست قسمت شده است
***
با توام،با تو،خدا
یک دل قلابی
یک دل خیلی بد
چقدر می ارزد؟
من که هر جا رفتم
جار زدم:
شده این قلب حراج
بدوید
یک دل مجانی
قیمتش یک لبخند
به همین ارزانی
***
هیچوقت اما
هیچکس قلب مرا قرض نکرد
هیچکس دل نخرید
***
با توام،باتو،خدا
پس بیا،این دل من،مال خودت
من که دیگر رفتم اما
ببر این دل را
دنبال خودت