احساس ِ مسافری را دارمکه باید برودو نمی داند به کجابلیت سفر به ناکجا رامن سال هاست در مشتم می فشرمکجاست رانندهتا لگد به در ِ مستراح ِ بین راهی ِ این زندگی بکوبدفریادم بزند که جا نمانیکجاست از علیرضا روشن