سکـــــــــــــــــــــــــــــــوت
سکـــــــــــــــــــــــــــــــوت

سکـــــــــــــــــــــــــــــــوت

توضیحات ندارد.

لطفا

شدم شبیه پیرمردی ک منتظر است

شاید هم پیرزنی...

تنها شده

یعنی تنها نبوده

و حالا هی چشمش به در است که یک نفر بیاید و او از جان و دل پذیرایی اش کند...



دریغ



سالهاست نشسته ام...

بر در خرابه ی این لعنتیه...و پرنده هم حتی هوای پر زدن هم ب سرش نمی زند



نمتوانم بگویم منتظر نیستم



هستم...

لطفا شب تشریف بیاورید حیاط ما تا دور حو ض مان جمع شویم و برای ماهی ها دعای باران بخوانیم




نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد