سکـــــــــــــــــــــــــــــــوت
سکـــــــــــــــــــــــــــــــوت

سکـــــــــــــــــــــــــــــــوت

توضیحات ندارد.

خاطرات دانشجویی

همیشه از آدم های با اعتماد ب نفس بالا بدم می امده...

هر جوری دلشان بخواهد حرف می زنند...رفتار می کنند...کک شان هم نمی گزد!

یک بار آن وقت تر ها ک جوان تر بودیم تصمیم گرفتیم یک گروه تئاتر تشکیل بدهیم...پشتوانه هم نداشتیم خداییش!یک نفر شد سر دسته ی مان ...کم کم ب بخش هنری دانشگاه خودمان را معرفی کردیم.قرار شد خودمان یک نمایشنامه جور کنیم...سر دسته گفت یک نفر را سراغ دارد ک فیلم نامه هایش را می فروشد...من خودم چند تا دوست فیلم نامه نویس داشتم اما او کار خودش را کرد...گفت شده90هزار تومن!!!حالا ما هم 5 -6 نفر بیشتر نبودیم قرار شد اول مبلغ کمی را جملگی بریزیم ب حساب سر دسته تا بعد از اجرای نمایش مان دانشگاه مبلغ را متقبّل بشوددد!

از قضا خیلی هم داستان مزخرفی داشت!سه تا خواهر عقده ای ک بعد از مرگ پدرشان با مادر عقده ای ترشان قرار بود زندگی کنند این بین خواهر بزرگتره نامزدی داشت ک خواهر کوچکتره می خواست میانه اش را باآن خواهر بزرگتره بزند ب هم!

من گفتم"همین مان مانده!مثل سگ و گربه بیفتیم ب جان هم آن هم جلوی این همه پسر!

دیگر نمی توانیم سرمان را بلند کنیم از بس مسخره مان می کنند...بیایید طنز کار کنیم...هیچ کس حرف مان را[طبق معمول]شنیده نگرفت..من هم کم کم خودم را کشیدم کنار تا یکی از همین نقش های حاشیه ای را بهمان بدهند...

باقی گروه رفتند همه ی نفش های اصلی فیلم نامه را گرفتند...دیگر برای من نقشی نبود...من هم خیلی دلم نمی خواست...سر دسته گفت:دست بردم توی نمایش نامه چند تا دختر همسایه هم دارند، ک یک بار دارند می روند از چشمه آب بیاورند یک سلامی  ب این سه تا خواهر می کنند...گفتم:باشه...

یک روز قرار شد پول ها را جمع کند،من نصف آن مبلغ را بردم...جلوی بقیه ی گروه چنان دادی سرم کشید ک :آره!اگه بخوایم بریم روی صحنه همه میریم...اگه بخوان جایزه بدن ب همه میدن...اگه بخواییم لوح تقدیر بگیریم همه می گیریم...حالا تو می خوای نصف پول را بیاری؟

گفتم:ببین!من حتی یک خط از اون نمایشنامه ای ک رفتی خریدی رو نمی خوام اجرا کنم...اصلا این نقشی ک تو ب من دادی توی اون داستان وجود نداره...من باید پول چی رو بدم؟من پول دست خط و دست مزد تو رو دادم...

اون وقت ک این جریان پیش اومد ما داخل آمفی تئاتر دانشگاه بودیم...هر چقدر هم بلند حرف می زدیم صدامون ب جایی نمی رسید

یه بار دیگه توی سالن بودیم...شلوغ بود...دختر و پسر...دوباره سر همون مساله بحث شد...من از پیشش رفتم...همونطوری ک داشتم می رفتم یهو پشت سرم داد زد:حالا فکراتو بکن ببین ب چ نتیجه ای می رسی؟وجدانت راضی میشه؟

انقدر خجالت کشیدم ک نگو!خیلی داد زد جلوی همه و هر چی تو دلش بود بارم کرد...من فقط بهش لبخند زدم و رفتم.فرداش رفتم پول رو بهش دادم.تو دلم گفتم:من ک راضی نیستم....حرومت باشه!...

گذشت ... نصفه نیمه کاره داشتن پیش می رفتن ک نمی دونم چی شد یهو دانشگاه اعلام کرد:تئاتر تا اطلاع ثانوی...موقوف!(دیJ

آن ها هم گروهشان از هم پاشید...و هر کسی رفت دنبال کار خودش...بعد از چند وقت ب مناسبت روز دانشجو سر دسته برای این ک کم نیاورده باشد رفته بود از جیب خودش برای تک تک مان جایزه خریده بود و کادو کرده بود . با مسئول همایش هماهنگ کرده بود ک اسم مان را صدا بزنند و ما برویم جایزه های مان را[مثلا]بگیریم!

نگاهش ک می کردم خنده ام می گرفت!

اگر گذاشته بود من از گروه شان بروم حالا مجبور نبود این قدر از جیبش مایه بگذارد!  ازش خ بدم می آید!

پ.ن:

نه اینکه خسیس باشم...اصلا!فقط پول زور ب کسی نمی دهم!

نظرات 2 + ارسال نظر
masoud شنبه 19 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 09:33 ب.ظ

:))
che dastani dashtin dokhtaraaaa:D

hamin k jayeze bet dadan hal kardam:)
elhaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaam..elham

آره بابا!
بهتر ک تموم شد!
سبک نگارشو حال کردی؟
مسعووووووووووود
مسعوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووود

سعید جمعه 25 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 10:34 ب.ظ http://da3tanak.ir

سلام
ممن خاطره شما رو خوندم
خیلی قشنگ بود
در مورد همکاریتون با وبلاگ داستانک
باید بگم که من دعوت نامه رو حدود 4 روز پیش به ایمیلتون ارسال کردم
اگر ارسال نشده بگید تا دوباره ارسال کنم
در مورد داستان نویسی هم
خودتون بهتر میدونید که وبلاگ های گروهی چطور اداره میشن
وقتی دعوتنامه به ایمیلتون ارسال بشه بعد از تائید شما و در نهایت ثبت نام شما به عنوان مدیر شما میتونید با نام کاربری خودتون وبلاگ رو مدیریت کنید
منتظر جوابتون هستم

ممنون ک خوندی
ایمیل رو دیدم
اما نمی دونستم باید چکارش کنم؟
می دونم ک وبلاگ های گروهی چطور اداره می شن اما نمی دونستم بلاگ اسکای هم وبلاگ گروهی داره؟!؟!؟!؟۱/
حالا من چ کنم؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد