امشب
در یک خواب عجیب
رو به سمت کلمات
باز خواهد شد.
باد چیزی خواهد گفت.
سیب خواهد افتاد،
روی اوصاف زمین خواهد غلتید،
تا حضور وطن غایب شب خواهد رفت.
سقف یک وهم فرو خواهد ریخت.
چشم
هوش محزون نباتی را خواهد دید.
پیچکی دور تماشای خدا خواهد پیچید.
راز ، سر خواهد رفت.
ریشه زهد زمان خواهد پوسید.
سر راه ظلمات
لبه صحبت آب
برق خواهد زد ،
باطن آینه خواهد فهمید.
امشب
ساقه معنی را
وزش دوست تکان خواهد داد،
بهت پرپر خواهد شد.
ته شب ، یک حشره
قسمت خرم تنهایی را
تجربه خواهد کرد.
داخل واژه صبح
صبح خواهد شد.
سلاااااااام
این شعره خودت بود؟!؟!؟
خیلییییییییی قشنگ بود...
خیلی خوشم اومد...
ازین نوع شعرها اینقد دوس دارم....توهم دوس داری؟!؟!نه؟
شعر نو ...شعرهای عصرجدید؟
نه از شعرهای سهراب عزیزه!
آره خیلی قشنگه!
منم دوس دارم!
مسعوووووووووود
دلم گرفته!
سلااااااااام الهام
خوبی عززیزم!؟؟!
جرا دلت گرفته فدات:)
چی شده!؟؟!میخوای بحرفیم۱؟!؟!
آه...
نوشتم در متن هابی بالایی